ضرورت ساختار سازی سیاسی اجتماعی توسط نخبگان تجددخواه بلوچ
- شناسه خبر: 16023
- تاریخ و زمان ارسال: 1 دی 1394 ساعت 11:41
دامید حسین زئی-ر این نوشتار بر آنیم که به یک سوال مهم پاسخ دهیم این که چرا در جامعه بلوچستان نخبگان تجددخواه به طور خاص دانشگاهیان نتوانسته اند قدرت اجتماعی لازم را برای جهت دهی آرا و افکار مردم به خصوص در دو مقوله رفع نقیصه های اجتماعی و سیاسی داشته باشند.
همانطور که می دانید عصبیت هایی در بین عوام مردم بلوچ وجود دارد و قابل انکار نیست. برای مثال عوام با وجود تلاش قابل ستایش برای گسترش اماکن عبادی ، در امر مدرسه سازی برای تحصیل فرزندان خود علی رغم تاکیدات مکرر قرآن که میفرماید دانش طلبان آزادشدگان از آتش اند آل عمران ۱۸ و اینکه خداوند جایگاه صاحبان علم را بسیار بلند مرتبه قرار میدهد مجادله ۱۱ ” نیاز به اثبات نیست که اکثریت مفسران مراد از علم را صرفا علم دینی نمی دانند ” کمتر همت گمارده که خود نمونه بارز جهل و عصبیت اجتماعی است. این دردناک است که پایین ترین سرانه فضای آموزشی در استان و نیز در کل کشور به شهرستان چابهار اختصاص دارد ۲.۴۴ متر که با توجه به رونق تجارت و کشاورزی در این خطه از لحاظ سرانه فضاهای عبادی در وضعیت بسیار مطلوبی قرار دارد . از سوی دیگر، نخبگان تجدد خواه نتوانسته اند با نفوذ به افکار اجتماعی اینگونه نقیصه های اجتماعی را از بین ببرند; هر چند که تلاش های صورت گرفته به سمت تشویق عموم به علم اندوزی قابل ستایش است اما در امر مدرسه سازی کمتر موثر واقع شده است.
در مورد مشارکت های سیاسی هم باید گفت تعیین کنندگان رجال سیاسی عمدتا شامل سه گروه بوده اند ، علمای مذهبی ، سران طوایف و فعالین اقتصادی ، که در حوزه های مختلف میزان تاثیر گذاری هر یک متفاوت است که نتیجه این امر همواره منجر به انتخاب افراد ضعیف یا در بهترین شرایط نه چندان قوی در پست های دولتی و موقعیت های مختلف سیاسی همچون نمایندگی مجلس بوده است. نتیجه این امر عقب ماندگی استان و بخصوص خطه بلوچستان از رشد متوسط توسعه کشور در طول دوران پس از انقلاب است . چرا که هنوز در این خطه پهناور بسیاری از مشکلات زیرساختی که در این مقیاس بزرگ در هیچ نقطه ای از کشور وجود ندارد ، مانند راه و ترابری ، بهداشت و درمان و آموزش حل نشده باقیمانده است. ضعف مدیران محلی در شناساندن صحیح مشکلات به مقامات کشور در کنار همه دلایل موجود ، مبرهن است .
در این بین نگارنده معتقد است که جریان نخبگان تجدد خواه که عامل مهمی برای تغییر این رویکرد ها و اثرگذاری در تصمیمات سیاسی و جریان سازی اجتماعی بوده است نتوانسته به درستی به وظیفه خود عمل کند و بر خلاف متجددان زمان قاجار که ظرف پنج دهه توانستند با جریان سازی اجتماعی زمینه شکل گیری اولین انقلاب مشروطه در منطقه را در کشور فراهم کند ، ایشان ساحل امن آسایش را بر قرار گیری در مقابل آنچه ناصحیح می پندارند ترجیح داده اند و بعضا بجای جریان سازی، خود در جریانات موجود قرار گرفته اند. بطوریکه به جای اینکه نگاه عوام را به سمت خود جلب کنند خود به دور حلقه های واپسگرایانه موجود خزیده اند . چرا که نتوانسته اند ظرفیت نفوذ اجتماعی کافی را در خود بوجود آورند.
در روانشناسی، نفوذ اجتماعی کوششی است آگاهانه از سوی یک فرد یا یک گروه اجتماعی برای ایجاد تغییر در عقاید و سلایق افراد که این استحاله نگرشی تغییر الگوی رفتاری را نیز در پی خواهد داشت. در واقع نخبگان تجددخواه بلوچ فاقد این قدرت اقناع کنندگی بوده اند که دیگران را تحت تاثیر قرار داده و رفتار آنان را تحت کنترل خود درآورند .
در این میان باید گفت این مسئله صرفا به نخبگان این خطه محدود نمی شود و اگر نیک بنگریم در فضای سیاسی کشور هم این ضعف را داریم بطور مثال در جریان اصلاحات که عمده جریان مردم نهاد در پهنه سیاسی کشور است که هم میخواسته فارغ از نهاد های تصمیم گیر موجود مانند حوزه علمیه و نهاد ها و افراد وابسته به حاکمیت در جریان های سیاسی کشور تاثیر گزار باشد و هم اینکه اعتماد مردم را به خود جلب کند – و میتوان گفت به موفقیت نسبی هم دست یافته است- ، ضعف های عمده ای وجود دارد. گرچه بر خلاف نهاد های مذکور از شخصیت های کاریزما و دارای قدرت نفوذ اجتماعی در طول حیات خود کمتر بهره برده است اما توانسته با محور قرار دادن یک شخص اما با تشکیلاتی دموکراتیک که مشتمل بر نخبگان سیاسی است شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان کشور ، تصیمات موثری در عرصه سیاسی کشور بگیرد و چون دارای یک فرایند دموکراتیک است مورد قبول احزاب و گروه های مختلف نیز قرار گرفته است .که میتواند نوید یک حرکت مترقی در عرصه سیاسی کشور را بدهد .
بنابر این چنین رویکردی هم می تواند برای نخبگان تجدد خواه بلوچ مطرح شود و می توان در بستر اجتماعی و سیاسی موجود نیز با شکل گیری تشکیلاتی قانونی که مقبول حاکمیت و جریان های مذهبی بلوچستان باشد با اتکا به روش های دموکراتیک اقدام به کسب نفوذ سیاسی و اجتماعی نمود. با حضور نمایندگان منتخب از تمام استان میتوان با خرد جمعی بجای تک روی های سیاسی ، از تصمیمات سیاسی و اجتماعی خلق الساعه و از روی ناچاری جلوگیری کرد و با خرد جمعی بهترین تصمیمات را گرفته و اجازه نداد افسار قدرت اجتماعی و سیاسی به دست ساختار واپسگرایانه کنونی که علی رغم حسن نیت ها وتلاش ها ، بدلیل ماهیت خود نتیجه ای جز عقب ماندگی اجتماعی و اموزشی و عدم توسعه زیرساختی نداشته است ، بیافتد.
این ساختار میتواند ، علاوه بر مدیریت تصمیمات سیاسی و نظارت بر عملکرد رجال سیاسی که از این طریق به کسب قدرت نایل میشوند و سایر مزیت هایی که احزاب دارند ، که خود منجر به بهبود عملکرد ایشان میشود به تدریج ساختار اجتماعی جامعه را نیز دستخوش تغییرات عمده ای کند و میتواند علاوه بر تصمیم سازی سیاسی با اقدامات اجتماعی مترقی مانند تشویق جامعه به مدرسه سازی ، فعالیت های خیریه آموزشی در مناطق دور افتاده و … منجر به رشد سیاسی ” اجتماعی جامعه نیز گردد و در این بین اقبال اجتماعی به سمت خود را نیز گسترش دهد .